گروه شیطون بلاها؟؟؟ | ||
|
بازگشتن آرامم نمی کند حتی به شعر راه رفتن آرامم نمیکند که نداشتم هرگز همگامی اما چه بگویم وقتی زخمها در شعرم متولد میشوند و اندامم در کلمات آرامش مییابند تار است کلماتی که به آن دلبستهایم سرد است روزهایی که در آن زندگی میکنیم و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم سیاه و سفید چه فرق می کند برای او وقتی که در باورش نیستم کاش باورم داشتی به اندازه ی ناباوری کاش آنگونه که هستم مرا می شناختی نه آنگونه که تصور داری
واژه عبور چیست؟ جز گذشت دقایقی و سر گذشت گذشته ای که گذشت و آیندهای که می گذرد وتو تنهاترین عابر جاده زندگی هستی و من تنهاترین خیال تو و چه زیباست وقتی که می گذری باران عشق از آسمان نیلی رنگ خیال بر تو ببارد از پیچ وخم های جاده عبور کن آهسته................. و از تاریکی عبور کن وبه روشنایی بیا از شب بگذر و به ابتدای یک روز تازه بیا شقایق های وحشی را لمس کن ودر تپه علفزارهای سبز اندیشه ساعتی بنشین از آب آبی رود عشق بنوش سکوت بر تو و بر دشت حاکم است وقتی در بی نهایت قله رسیدی به جایی که گذشته پشت سر و آینده روبرویت است با استقامت سرت رابه سوی آسمان بلند کن و بعد پشت سرت را بنگر گذشته ات را با تمام خوبی و بدیهایش میبینی روبرویت را بنگرآینده ای را که درپیش داری................. از پیچ و خم جاده عبور کن من در انتهای جاده در کنار برکه ای آبی پر از ماهی و سبزه زاری معطر به انتظار رسیدن تو ام ای کاش تا ان زمان که باز می آیی از آخرین پیچ این جاده یک دقیقه تنها یک دقیقه مانده بود و من تو را که مسافری خسته هستی به میهمانی بهار می بردم تو از گذشته عبور کرده ای تنها و کاش به سوی من بیایی |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |